اکسیژن
اطلاع رسانی، آموزش و فرهنگ سازی برای دستیابی به هوای پاک در کشور

 اکسیژن – دکتر سید علیرضا عظیمی– یاد باد آن روز که سیدنا عظیم الدین (طَیِّب الله اَنفاسَه) از بامداد با مریدان در جاده ای همی رفت و تا ظهر لب به سخن نگشاده بود. ناگاه آلتی در جاده نمودار شد سخت و طویل و آهنین. شیخ آلت در دست گرفت و زمانی دراز در بحر اندیشه غوطه ور گردید. مریدان بر گردش حلقه زدند و با تعجب نگاه کردندی و کس را زهره آن نبودی که کلامی باز گوید.

 به یکباره شیخ دگرگون گشته قاه قاه بخندید. مریدان برهم نگریسته خندیدند. بعد ناگهان شیخ  آب در دیدگان گردانیده  های های بگریست. مریدان البته بگریستند. سپس شیخ گریه منقطع کرده قهقهه فرمود. مریدان در شگفتی بخندیدند. دیگر بار شیخ بغض کرده گریه فرمود. مریدان با وی بگریستند. سوم کرّت شیخ بخندید و مریدان نیز. باز بگریست و مریدان نیز. چهارم بار هم این صورت را تکرار افتاد و شیخ را خنده آمد و در میان خنده دفعتاً شیون و گریه. مریدان نگون بخت هم احترام شیخ را، متابعت کردندی. تا در نهایت به جان آمده شکوه آغاز نمودند که یا شیخ این چه حالت است و آن چه آلت؟

شیخ (قَدَّسَ الله نَفسَه) فرمود: ای جماعت بدانید که آلت را نام  "کنیستِر"  باشد و کارش آن بود که دود و دم خودرو در هنگام خروج از اگزوز در خود بگیرد و چون تریاق که زهر را بی اثر سازد، این آلت سموم دود، خنثی گرداند.

و اما این تَغَیُّری که ما را رخ داد از آن بود که نخست که کنیستر بدیدم بر خِرَد آدمی آفرین گفتم که چنین آلتی توانست ساختن مر نجات محیط زیست را و از این شادی بخندیدم. اما ناگاه به یاد اوفتادم که سالها بود که خودرو در این سرزمین همی آمده بود و کنیستر همی نداشت و دود آن بر حلقوم خلایق جمله فرو رفتی. پس در اندوه شده بگریستم.

بعد خود را زنهار دادم که ای عظیم غم مخور که سرانجام کنیستر در این دیار آورده شده و جان مردمان امان یافته لذا مرا شادی و خنده آمد. بعد در اندیشه ام بگذشت که چند سالی است خودروسازان (لَعِنَهُم الله) این قطعه بر کار نبرند تا شاید سودی ناچیز از کم فروشی آن برده باشند پس باز اشک از دیدگان روان ساختم.



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 4 مرداد 1393برچسب:حکایات شیخ ما,عظیم الدین,شیخ,مریدان,کنیستر, توسط دکتر سید علیرضا عظیمی |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.